بیاین تو وبلاگم

عاشقانه

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ بیاین تو وبلاگم خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

گوش کن ميخواهم برايت پسر بودن را تعريف کنم!

پسر بودن يعني نافتو که بريدن روش 2 سال حبس هم بريدن
پسر بودن يعني فقط تا اخر دبستان بابا مامان پشت سرتن بعدش جامعه بزرگت ميکنه
پسر بودن يعني فقط يه سال وقت داري که کنکور قبول نشي
پسر بودن يعني بعد 18 ديگه يا سربازي يا سربار
پسر بودن يعني استرس سربازي و حسرت درس خوندنه بدون استرس
پسر بودن يعني بعد بابا مرده خونه بودن سنم نميشناسه يعني چي؟؟ يعني بابا نباشه نون بايد بدي حالا 5 ساله باشي يا 50 ساله
پسر بودن يعني حفظ خواهر و مادر و همسرت از هر چي هيزيه
پسر بودن يعني آزادي که از ( آ ) اولش تا ( ي ) آخرش همش مسئوليته و حصار
پسر بودن يعني جنگ که شد گوشت تنت سپر جونته
پسر بودن يعني يه سگ دو زدن واسه يه لقمه نون که جلو زن و بچه کم نياري
پسر بودن يعني واسه عيد لباس نخري که دخترت واسه خريده لباس هر چي دوست داره بخره
پسر بودن يعني بي پول عاشق نشي
پسر بودن يعني حرفايي که ميمونه تو دل
پسر بودن يعني " مرد که گريه نميکنه "
پسر بودن يعني هميشه بدهکار بودن به همه
پسر بودن يعني بعد سربازي روز اول کلي تحويلت ميگيرن روز دوم به چشه زالو نگات ميکنن

 

 

 

 

پسر بودن يعني .­......... مسئوليت مسئوليت




 

[ پنج شنبه 9 خرداد 1392برچسب:,

] [ 13:12 ] [ غریبه عاشق ]

[ ]

احمق

یک بار بوش با اولمرت درد و دل می کنه که خسته شدم از بس که تو روزنامه ها مسخرم کردند و

 بهم میگند احمق . اولمرت دلداریش می ده  و می گه من امروز نشونت می دم که  از  تو احمق تر

 هم هست ! بعد بوش را می بره  و یه  تاکسی در بست می کنه  و  به راننده تاکسی می گه : برو

 به  این آدرس می خوام ببینم که خودم خونه هستم یا نه ! راننده هم بدون هیچ حرفی راه می افته .

 بعد رسیدن اولمرت به بوش می گه دیدی از تو احمق تر هم هست؟

 بوش جواب می ده :  آره , خوب می تونستی زنگ بزنی!

 

 فتحعلی شاه و ملک الشعرا صبا

زمانی فتحعلی شاه شعر می گفت و خاقان تخلص می کرد. روزی قطعه ای از اشعار خود را بر ملک الشعرا صبا می خواند و نظر او را می پرسد. وی بدون تامل میگوید: شعری خالی از معنی و پوچ است.خاقان چنان از این حرف عصبان  می شود که دستور می دهد وی را به اصطبل برده و بر سر آخور ببندند.باز مدتی بعد فتحعلی شاه شعری دیگر برای ملک الشعرا می خواند و نظر او را می خواهد,در این هنگام ملک الشعرا به طرف در خروجی حرکت می کند.فتحعلی شاه با تعجب می پرسد کجا؟ ملک الشعرا هم می گوید: قربان به اصطبل بر سر آخور!دیگر فتحعلی شاه به ملک شعرا شعر عرضه نکرد!

 

 زنده باد حزب

 در دوران جنگ سرد در برلین شرقی طبق مقررات افراد مجبور بودند

 همیشه اطلاعات لازمه مربوط به خود را در اختیار دولت قرار دهند. افراد

 خوانواده ها عادت کرده بودند که وقت خروج از خانه بنویسند در مدت غیبت

 از خانه کجا هستند و بر روی در بچسبانند. در روی یک ورقه چنین نوشته

 شده بود:

 "اول شب در باشگاه حزب کمونیست هستم و زودتر از ساعت 12 بر نمی گردم. زنده باد حزب. بابا"

 " اول شب در باشگاه حزب کمونیست هستم و زودتر از ساعت 12 بر نمی گردم. زنده باد حزب.مامان"

 " باید در جلسات قرائت اساس نامه حزبی حضور داشته باشم . دیر برمی گردم. زنده باد حزب.گرتا"

 " تا ساعت 11 در فوتبال شبانه سندیکا هستم. شرکت اجباری است. زنده باد حزب.یوهان"

 و در اخر نامه:

" هر چه را در آپارتمان شما بود, بردم. زنده باد حزب. دزد"

 

 حالت بین الحالتین

 بعد از جنگ روس ,به جهت مصلحت دولتی ,بعضی از روسا را که در خدمتگزاری کوتاهی کرده بودند بخشیده و بعضی از انها به حکومت ومناصب از طرف نایب السلطنه رسیدند,و بعضی که نهایت خدمت را انجام داده بودند از کار برکنار یا فقط تشویق کمی شدند. روزی نایب السلطنه از علی مردان خان تبریزی که از خدمتگزاران صادق بود احوال پرسی می کند . علی مردان خان می گوید: فدایت شوم , حالتی بین الحالتین دارم , نه چندان خیانت کرده ام که به مناصب ارجمند سر افرازی یابم و نه چندان خدمت کرده ام که از گرسنگی شرمنده اهل وعیال شوم!

 

[ پنج شنبه 9 خرداد 1392برچسب:,

] [ 13:0 ] [ غریبه عاشق ]

[ ]


پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد.
هنگام بازگشت سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می داد.
از او پرسید: آیا سردت نیست؟ نگهبان پیر گفت: چرا ای پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.
پادشاه گفت: من الان داخل قصر می روم و می گویم یکی از لباس های گرم مرا را برایت بیاورند.
نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده اش را فراموش کرد.
صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند، در حالی که در کنارش با خطی ناخوانا نوشته بود: ای پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل می کردم اما وعده ی لباس گرم تو مرا از پای درآورد ...

[ پنج شنبه 9 خرداد 1392برچسب:,

] [ 12:54 ] [ غریبه عاشق ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه